در جوامعی که با معیارهای دینی اداره میشود، جنسیّت در درون ساختارهای ارزشی ِ برخاسته از چنین معیارهائی شکل میگیرد. از اینرو مطالعه در مورد "تقدّس" (خدا وخدایان یا حقیقیت کلّی و غیره) و افسانههای دینی یا اسطورهها (۱) به درک این مسئله کمک میکند که چگونه و چرا و به چه منظور مفاهیمی مانند "اطاعت"، فریب، انگیزههای جنسی وجنسیّت و غیره طی فرایندی شکل میگیرند. در اینجا اصطلاح "فرایند" را بکار میبریم چه که این شکل گیریها تدریجی بوده غالباً تحت تأثیر عواملی مانند فرهنگ و سیاست قرار دارند.
در این نوشتار، مفهوم خدا، "اطاعت"، "فریب" و فرایند خلقت انسان را از دید کتب مقدّسه زرتشتیان و قرآن مورد بررسی قرار میدهیم. برای این مطالعه، خلقت اولین زوج انسانی را بر میگزینیم چه که در این داستان است که هر دو جنس نقشی مساوی و یا مکمل یکدیگر بازی میکنند. بنابراین وظیفۀ اولین زوج انسانی در قبال "اطاعت" و اینکه چرا و چگونه نسبت به خدای خود نافرمانی کردند را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم. در این راستا نشان میدهیم که چگونه این داستانها بتدریج تغییر می یابد وپیکری برای زن می آفریند که مستعد فساد و تباهی باشد. سپس نقش این افسانهها را در ارائه رسم حجاب و نقش جنسیّت و همچنین تبعیض جنسی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار میدهیم.
همچنین در این نوشته نشان میدهیم که چگونه در شعر و مقالاتی که از اوایل قرن بیستم توسط زنان و مردان ایرانی نوشته شده، حجاب به هویّت، انگیزههای جنسی، نجابت، آزادی، تحصیلات و پیشرفت زن مرتبط گردیده است. ایران قرن بیستم شاهد سیاسی شدن ِ حجاب از طریق حکم غیردینی کشف حجاب توسط رضاشاه در سال ۱۹۳۶ و بعداً حکم دینی یا فتوای رعایت حجاب توسط آیت الله حمینی بود. در طی هر دو مورد، زنان ایرانی در دست قدرت مردان اسیر و ساکت بودند.
از انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، حجاب نهادی برای شناسائی زن مسلمان شد که معرّف و محافظ نجابت او و نشانی از تعهّد او به دین، خانواده و امت خود بود. باین ترتیب حجاب تعیین کنندۀ هویت زن مسلمان نه فقط از دید مسلمانان، بلکه حتی با درک غیر مسلمانانی که زنان مسلمان را مشاهده میکنند شد.(در ادامه مطلب بخوانید)
تصویری اسطورهای
"شما پدر و مادر مردمان در این جهان هستید شما را پاک آفریده ام با این
پاکی احکام را محترم شمرید و پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک را پیشه
خود سازید." (گات ها – ترجمه مضمون از متن مقاله)
"یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها وبث منهما رجالا کثیرا ونساء" (سوره نساء آیه ۱)
قبل از آمدن اسلام به ایران، آئین زرتشت مذهب رسمی سلسله ساسانی (۲۲۶ تا
۶۵۰ قبل از میلاد) بود ، هرچند که مسیحیّت، دیانت یهود، آئین هندو و
بودائی و بسیاری از مذاهب دیگر نیز در این کشور پیروانی داشت. آئین زرتشت
آئین یکتاپرستی بود و بنام مؤسس آن زرتشت یا زراتسترا خوانده شده است.
محققین عموماً توافق دارند که زرتشت در حدود سال ۶۲۰ قبل از میلاد متولد شد
و در سن ۳۰ سالگی به دعوت مردم به پذیرفتن خدای خود، اهورا مزدا بعنوان
کانون عدالت، ابدیّت، آسایش، برکت، رستگاری و سعادت پرداخت.(یسنا، سپندماد
گاتها فصل ۴۷ بند ۱ تا ۵ و فصل ۴۸ بند ۱ تا ۵ ، اهونود گات فصل ۳۰ بند ۸
تا ۱۱) (۲)
اوستا، کتاب مقدّس آئین زرتشت، شامل ۸ کتاب است (۳). قدیمیترین قسمت اوستا که باقی مانده یعنی گاتها شامل ۵ سرود است که توسط حضرت زرتشت نوشته شده است. این سرودها به صورت هجائی است که اکثراً شامل پرسشها و نیایشهای زرتشت به پیشگاه اهورا مزدا است. مثلاً سرود ذیل از اهونود گات به زرتشت مربوط است:
"ای راستی و ای منش نیک، من برای شما سرود گویانم،
سرودهائی که تا کنون کس نسروده،
همچنین برای خدائی دانا سرود میخوانم و نیز برای کسانی
که برایشان آرامش شهریاری شکست ناپذیر را گسترش میدهد
به نیایشم گوش کنید، به یاریم بشتابید."
(اهنودکات، یسناها ۲۸ بند ۳- نقل از سایت اینترنی ذیل
http://www.magna.blogfa.com/post-۳۸۷.aspx
سرودهای گاتها در بارۀ یکتا پرستی است و از نظر ظاهر و معنا با بقیه اوستا تفاوت بارز دارد از این نظر که این آئین و پیروان آن در طی چهارده قرن از مراحل سیاسی، اجتماعی، دینی و فرهنگی مختلفی گذشته اند. در واقع از قرن هفتم قبل از میلاد تا قرن هفتم بعد از میلاد، مردمانی که اهورا مزدا را به عنوان خدای خود پرستش میکردند و از حضرت زرتشت به عنوان پیامبر خود پیروی مینمودند سه امپراطوری مختلف و دوران اشغال اسکندر مقدونی و نفوذ فرهنگ هلنیستیک را پشت سر گذاشتند (۴).
اهورا مزدا که در گاتها آمده جنسیبّت مشخصی ندارد و مشابهتهائی با یهوۀ کتب مقدس عبری و الله در قرآن دارد. بابن ترتیب اهورا مزدا "آفریدگار زمین و سپهر، آفرینندۀ روشنائی و تاریکی، نیروی ایزدی، سرچشمۀ راستی، دادار منش نیک، هستی بخش و آفرینندۀ همه چیز" میباشد.( اشتودگاتها ، یسنا ۴۴ بند ۳ تا ۷ )
همچنین داستان خلقت جهان در آئین زرتشت شباهتهائی به متون ادیان ابراهیمی دارد (۵). این "اسطورههای تاریخی" با ازلیّت یک خدا آغاز میشود که با اهدافی خاص و یا از روی تمایل جهان را می آفریند و نهایتاً پایان(رستاخیز یا آخرت) را ارائه میدهد. بعلاوه این خدا شرکت کنندهای فعاّل در داستانها است که بشر را در طی همۀ وقایع تاریخی همراهی میکند و مؤمنین را حفظ مینماید. باین ترتیب پیام اصلی این اسطورهها بنا نهادن دنیائی نیک و درست جهت استقرار صلح و عدالت است. جهت نیل به چنین هدفی وسیله اصلی "اطاعت" است، ولی وسائل دیگری مانند "گفتار نیک، پندار نیک و رفتار نیک" در مورد آئین زرتشت، "پیروی راه تورات" در مورد دیانت یهود، "قبول فیض الهی و تجسم خداوند" در مورد مسیحیّت و "تسلیم ارادۀ الهی شدن" در مورد اسلام نیز وجود دارد. با وجود چنین مشابهتهائی بین این خدایان (مثلاً در مورد اطاعت، اسطورۀ آفرینش جهان و اهدافی که در پشت چنین آفرینشی وجود دارد)، خلقت اولین زوج انسانی در گاتها در واقع منحصر به فرد و به نحو آشکاری متفاوت است با داستانهائی که به آدم و هوا در انجیل و یا اولین زوج انسانی در قرآن مربوط میگردد. مثلاً برطبق متن گاتها، اهورا مزدا دانهای در زمین میکارد. از این دانه یک گیاه بزرگ ریواس با دو شاخۀ به هم پیچیدۀ بزرگ میروید و بتدریج این دو شاخه به شکل انسان ظاهر میشود. مرد "ماشیه" و زن "ماشیانه" نامیده میشود. سپس اهورا مزدا در وجود این دو انسان روح می دمد و به آنها میگوید:"شما پدر و مادر مردم جهان هستید و من شما را "پاک" آفریدم. با این پاکی احکام را محترم شمرید و پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک را پیشه خود سازید." این داستان با این شرح که "اهورا مزدا آفرینندۀ آب، زمین، گیاهان، موجودات زنده، ستارگان، ماه و خورشید است و او شکوفا سازندۀ همه چیز است و هر چه راستی است از بنیاد اوست." ادامه می یابد. ( به نقل از نوشتههای شهلا لاهیجی و مهرانگیز کار، ۱۹۹۹ صفحات ۲۸۲- ۲۸۱ ، انصاف پور، ۱۹۶۵، صفحات ۲۶-۲۴ و پیرنیا، ۱۹۹۵، صفحات ۲-۱ ). تا اینجا تأکید بر یکتا پرستی و مسائل اخلاقی و نیز گفتار نیک، پندار نیک، و اعمال نیک بوده است.
داستان به این نحو ادامه پیدا میکند که اهورا مزدا به آنها هشدار میدهد که فریفتۀ "اهریمن"(شیطان) نشوند. به آنها همچنین توصیه میشود که نباید حیوانات شیرده را بکشند و گوشت آنها را بخورند. امّا جالب آنکه بعداً این هشدار را محترم نشمردند و گوسفندی را کشته گوشت آن را تناول نمودند که این امر ظاهراً اولین نافرمانی آنها بود. در نتیجۀ این نافرمانی هر دو به مجازات رسیده برای پنجاه سال عقیم و نازا شدند. بعد از آن اهورا مزدا آنها را بخشید و فرزندانی دوقلو پیدا کردند. ظاهراً کودکان آنچنان شیرین بودند که آن زوج آنها را خوردند. امّا در این عمل مقصر شناخته نشدند و اهورا مزدا مداخله نمود و میل "خوردن فرزند" را در آنها از بین برد و"عشق فرزند" را جایگزین آن ساخت. سپس این زوج هفت دوقلو به دنیا آوردند که بعداً آنها با یکدیگر ازدواج کرده کودکان دیگری بدنیا آوردند. در عین حال اهورا مزدا به آنها زراعت و سایر حرفهها مانند نجاری و خیاطی آموخت (به نقل از نوشته کار و لاهیجی ۱۹۹۹، صفحۀ ۲۸۳). بطوریکه در این قسمت داستان ملاحظه میشود هرچند اطاعت مدّ نظر است، ولی هر دو جنس بطور مساوی مسئول سرپیچی از فرمان خدای خود هستند و با نتایج این نافرمانی روبرو میشوند.
هرچند که مفهوم اطاعت موضوع اصلی وقایعی است که بر طبق قرآن در باغ بهشت اتفاق میافتد و در انجیل نیز بهمین نحو است، با این حال اسطوره نقل شده در قرآن در مورد جریان خلقت اولین زن، رویدادهای باغ بهشت، وسوسه، نافرمانی و در نتیجه اخراج از بهشت، تا حدّی متفاوت است. واقعیّت آنست که حضرت محمّد تعالیم خود را در شهر مکه در عربستان که محیطی چند فرهنگی و چند دینی بود آغاز کرد. در واقع بطوریکه منابع موجود تأئید میکند در عربستان قبل از اسلام، حداقل سه دین مختلف که عبارت بودند از بت پرستی، یهود و مسیحیّت وجود داشت (۶). قبیلۀ حضرت محمد (قریش) بت پرست بودند (۷). هیچگونه اطلاعی در باره اسطورههای مربوط به خلقت در بین اعراب بت پرست آن زمان وجود ندارد. همچنین روشن نیست که آیا توضیح بخصوصی در باره اصل خلقت انسان در بین این مردم وجود داشته است. اما اعتقاد متداول در بین محققین آنست که حضرت محمّد در معرض اسطورههای مختلفی از میراث یهود و مسیحیّت و نیز تعالیم اساسی این دو عقیده قرار داشت. در نتیجه، محققین استدلال میکنند که متن قرآن در مورد خلقت اولین زوج انسانی و رویدادهای باغ بهشت شباهتهای بخصوصی با متون یهود و مسیحیّت دارد: در همۀ متون جسم اول ظاهر میشود و جوهر و ذات بعداً، اول خلقت مرد واقع میشود و بدنبال آن خلقت زن و سپس وسوسه شیطان و نافرمانی آنان که منتهی به اخراجشان از بهشت میشود. اینجا میتوان گفت یکنوع عمومیّت دادن بیش از حدّ دیده میشود و متن قرآن در واقع کاملاً بی نظیر و متمایز است. مثلاً برطبق آیات ۷۱ و ۷۲ سورۀ "ص" تمام فرایند خلقت انسان طی سه مرحله انجام میشود: "اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من طین (۷۱) (ترجمه- و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل میآفرینم ) "فاذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین" (۷۲) (ترجمه – هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید.) این سه مرحله عبارتند از آغاز نمودن خلقت، نظام بخشیدن و حیات دادن با دمیدن روح در جسم. خلقت آدم و حوا بر طبق سورۀ نساء آیه ۱ چنین آمده است: " خلقکم من نفس واحدة وخلق منها زوجها" ( ترجمه – همۀ شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را نیز از جنس او خلق کرد).این زوج به پدر و مادر اصلی بشر معروف شدهاند. همچنین لازم به تذکر است که بغیر از مریم، مادر حضرت مسیح، بقیه شخصیتهای زن در قرآن نامشان برده نمیشود، بلکه فقط با ذکر نسبتشان با شخصیتهای مرد از آنها یاد میشود. از اینرو اولین زنی که خداوند آفرید (درمتون انجیل به حوا معروف است) بعنوان زن یا زوج آدم خوانده میشود. مثلاً در آیه ۲۷ سوره اعراف آمده است:"یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة".( ترجمه – ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.)
از این گذشته، رویدادهای باغ بهشت اکثراً شامل رهنمود بنیادی اجتناب از درخت و میوه ممنوعه است: " و یا آدم اسکن انت وزوجک الجنة فکلا من حیث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین"(سوره اعراف آیه ۱۹)(ترجمه – ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از هر جا که خواستید بخورید، امّا به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.) بر طبق آیه ۱۲۰ سوره طه شیطان آدم را به خوردن میوه ممنوعه وسوسه مینماید: "فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک علی شجرة الخلد وملک لا یبلی". (ترجمه – شیطان او را وسوسه کرد و گفت : ای آدم! آیا میخواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بیزوال راهنمائی کنم؟) امّا آیه ۲۰ سوره اعراف همسر آدم را نیز در معرض این وسوسه قرار میدهد: " فوسوس لهما الشیطان...". (ترجمه – سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد...) بعلاوه آیه ۱۲۱ سوره طه تنها خطا و نافرمانی آدم را تأئید میکند. بر طبق آیه ۳۷ سوره بقره و آیه ۱۲۲ سوره طه، خدا توبه آدم را می پذیرد و او را مورد بخشش قرار میدهد. از اینرو در قرآن مفهوم گناه اولیّه آنطور که در مسیحیّت آمده وجود ندارد. نهایتاً قرآن آدم را به عنوان خلیفه (قدرت توارثی)در روی زمین میشناسد.
بطوریکه قبلاً اشاره شد، در متن گاتها، مرد و زن از یک دانه یا بذر خلق شده و بطور مساوی و با قدرت مساوی رشد کردند. آنها با هم و همزمان مراحلی را گذراندند و بصورت انسان شکل گرفتند. بعلاوه هر دو پاک بودند. اهورامزدا هر دو را مخاطب قرار داد و احکام یکسان برای هر دو آورد که اطاعت کنند. هر دو نافرمانی کردند، تنبیه شدند و بعداً مورد بخشش قرار گرفتند. برعکس، یک چنین مساواتی در "افسانه خلقت" در کتاب مقدّس یهود، عهد عتیق و یا تاحدّی قرآن ملاحظه نمیشود. بعلاوه برهنگی یا آگاهی از انگیزه جنسی در متون زرتشتی ذکر نشده است. امّا متن گاتها زیاد دوام نیاورد چو.ن همانطور که قبلاً اشاره شد تعالیم زرتشت یا (گاتها) تحت مراحل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جمع آوری و تألیف گردید. مثلاً آخرین تألیف اوستا سادگی خود را از دست میدهد و خلقت جهان را به عنوان یک درام تاریخی که چهار دوره سه هزار ساله را در بر میگیرد ارائه میدهد. در این متن، آئین یک ماهیّت دوگانه پیدا میکند و دو منبع مقتدر را ارائه میدهد، خوبی بنام اورمزد که در روشنائی جای دارد و شر یعنی اهریمن که برای سه هزار سال در تاریکی زیر قدرت خوب قرار داشت. داستان در دومین دوره تاریخی با تلاش ناموفق اهریمن برای عبور از قلمرو اورمزد ادامه پیدا میکند که منتهی به سقوط او میگردد. از آن پس اهریمن ارواح پلید را می آفریند و اورمزد آسمان، آب، گیاهان زمینی، گاو نر اولیه و مرد اولیه را خلق میکند. در پایان دومین دوره، زنی بنام جیح یا جیحی که روح پلیدی است که نمایانگر شرارت، فساد و فحشای زن است اهریمن را تحریک به کشتن مرد اولیه می نماید (نقل از نوشته کار و لاهیجی ۱۹۹۹ ، صفحه ۲۸۰). جالب اینجاست که در این متن، اهریمن است که توسط زنی وسوسه میشود که منتهی به کشتن و قطعه قطعه کردن مرد اولیه و گاو نر اولیه میگردد. ظاهراً از قطعات بدن مرد انسانها و فلزات آفریده میشوند و قطعات بدن گاو حیوانات و گیاهان را بوجود میآورد. این متن یک ماهیّت دوگانه دارد و کاملاً مخالف گاتهای اولیه است که مبتنی بر یکتاپرستی بود. این داستان بر قدرت شرارت زن به وسوسه کردن تأکید دارد که در این مورد حتی قدرت بدی را فریب میدهد و علیه خوبی یا خدا تحریک میکند. لازم به تذکر است که این متن شباهتهائی با داستان قهرمان قدیمی مذهب بین النهرین گیلگامش و تیامات سومریها و بابلی ها دارد (۸).
نفوذ ادبیات ودیک را در در داستان گیومارت (مرد اولیه) و نقش او در اسطوره آفرینش نیز میتوان ملاحظه نمود. همچنین در "ریگ ودا"، اسطورۀ خلقت جهان و نوع بشر، بنیانگذاری سیستم طبقاتی آئین هندو (کاست) آغاز میگردد. بر طبق این اسطوره مرد اولیۀ عالم هستی، "پوروشا" به قربانی شدن رضایت میدهد و خدایان او را به قسمت های مختلف تقسیم کرده خورشید، ماه، هوا، زمین و طبقات مختلف (وارنا) (۹) را میآفرینند. اصطلاح "کاست" از کلمۀ "کاستا" گرفته شده و به عنوان "نژاد" ترجمه شده و برای توصیف سازماندهی اجتماعی ارثی در آئین هندو بکار میرود. بعلاوه مفهوم عملکرد (کارما) و احکام (دهارما) به نهادینه نمودن سیستم "کاست" برای قرنها کمک نموده است. در واقع بیشتر محققین بر این باورند که مهاجرین قوم "آرین" نظام طبقاتی خود، "کاست" را به درۀ هند آورده آن را به مردم محلی که در آن منطقه زندگی میکردند معرفی نمودند. از اینرو بنظر میرسد که ادبیات ودیک تحت تأثیر نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی استقرار یافته از ناحیه قوم اشغالگر آرین قرار گرفته است. مهاجرین آرین به ایران نیز یک نوع طبقه بندی سیستماتیک ارثی که تا آمدن اسلام ادامه داشت تأسیس نمودند. امّا در ایران نظام "کاست" در قلمرو اجتماعی باقی ماند و به محدوده مذهب وارد نشد. در واقع تعالیم زرتشت در گاتها اصولاً مساوات را در فکر و عمل ترویج مینماید:"از پارسائی مرد پاک گردد. این کس از پندار، گفتار، کردار و دینش راستی برفزاید، به میانجی منش نیک، مزدا اهورا به او کشور مینوی دهد." (وهوخشتر گاتها، یسنا ۵۱ بند ۲۱ - نقل از کتاب "گاتها دو گزارش از ابراهیم پور داورد"، انتشارات "اساطیر" صفحۀ ۵۸۰) بعلاوه گر چه در ایران قبل از اسلام که گرایش طبقاتی وجود داشت، ازدواج ها معمولاً بین اعضای یک طبقه واقع میشد، ولی حضرت زرتشت اندیشۀ طبقاتی "کاست" را بوضوح به چالش طلبیده میفرماید: "مردی را به دامادی برگزین که نیکوکار، دانا ودارای منش شایسته باشد. اگر فقیر باشد اهمیتی ندارد."(دینشاه ایرانی نقل از "پیام زرتشت" تألیف علی اکبر جعفری، از انتشارات فروهر ۱۹۶۷) ترجمه از متن انگلیسی). در واقع تعالیم زرتشت چنانچه در نیایش ذیل که به مراسم ازدواج مربوط است دیده میشود بیشتر به اخلاق و فضائل اخلاقی گرایش دارد:
ای نوعروسان و دامادها
به شما خواهم آموخت و شما را آگاه خواهم نمود
پند مرا به یاد داشته باش و به خاطر بسپار
با اشتیاق زندگی پاکی را دنبال کن
در رفتار نیک، پندار نیک و گفتار نیک برتری جو
با این شیوه زندگی خود را شاد و شکوفا میسازی (نقل از "قدرت و مقام زن" نوشته غلامرضا انصاف پور) (۱۰)
امّا علیرغم آنچه نقل شد، زن ایرانی تحت نظامی که به سیستم طبقاتی "کاست" گرایش دارد زندگی میکرد و از اینرو در معرض تبعیضاتی که بر طبق مقام اجتماعی او متفاوت بود قرار داشت. بعداً با آمدن اسلام و متداول شدن حجاب به عنوان وسیلهای برای حفظ نجابت زن و جامعه از فساد، زنان بتدریج به انزوا گرائیدند. در نتیجه تصویر زن بعنوان عامل فریب و نافرمانی نه فقط در فرهنگ ایرانی، بلکه در آثار فلاسفه، شعرا، تاریخ نویسان و صاحبان قدرت برای قرنها باقی ماند. اولین مبارزه علیه این بد جلوه دادن زن دردهۀ ۱۹۹۰ از سوی زنان پژوهشگر ایرانی (مهناز کار و شهلا لاهیجی) و نویسندگان (قاضی نور و نوشین احمدی خراسانی) شکل گرفت. از اینرو پزوهشهائی که از دهۀ ۱۹۹۰ به بعد در ایران بعمل آمده دید تازهای از هویت تاریخی زن ایرانی و نقش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی او در طول تاریخ ارائه میدهد (۱۱). مثلاً در بین نویسندگان، نوشین احمدی خراسانی تصویر زنده ای از "حوا" ارائه میدهد که در بین زنان آگاهی بوجود می آورد و آنان را از فرهنگ پدر سالار آزاد میسازد.
نوشین احمدی خراسانی در کتاب "یک سیب، یک زن، یک شهر" ترسیمی از"وقایع باغ بهشت" را در زمان حاضر ارائه میدهد. در این داستان کوتاه، یک زن زیبای چشم آبی سیبی به یک زن جوان شوهردار میدهد. بعد از خوردن سیب، این زن برای یک هفته به خواب عمیقی فرو میرود. وقتی بیدار میشود هیچ خاطرهای از گذشته خود بخاطر نمی آورد، فقط مادرش را بخاطر می آورد. او زن جدیدی است که از رعایت حجاب سر باز میزند و حتی معنی محجوب و با حیا را یعنی خصوصیاتی که شوهرش مدعی بود او دارا بوده است نمیداند. سپس شروع به خواندن کتب و ابراز عقیده مینماید. این زن قیمت گزافی برای شخصیت تازۀ خود می پردازد، شوهرش کتابهای او را میسوزاند (که بعد آتش سوزی در خانه ایجاد میشود). او را در خانه زندانی میکند و برای قدم زدن میرود. وقتی باز میگردد خانۀ خود را در آتش می بیند و فریادهای کمک از هر سو بلند است. شخصی در بین جمعیت میگوید: "امشب خانههای بسیاری در شهر ما در حال سوختن است."(صفحۀ ۵۳)
در واقع سیب خرد و بینش در داستان احمدی خراسانی آرزوهای درونی یک زن را آشکار میسازد. آرزو او باینکه مستقل باشد، بتواند همسر آیندهاش را خود انتخاب کند، دارای شغل باشد، کتاب بخواند، پرده را کنار زده از پنجره به بیرون نگاه کند، حتّی امور کوچکی مانند بیرون رفتن و هواخوری نیز اکنون از او دریغ میشود. حوای ترسیم شده توسط نوشین احمدی خراسانی درعقب ساختمان را باز میکند و باغی که در حال سوختن است را ترک نموده بهمراه سایر حواهای ساکن آن شهر خود را آزاد میسازد.
بطور خلاصه در آئین زرتشت و اسلام، هر دو در آغاز، زن را تنها عامل
نافرمانی نسبت به دستورات خدا نمیدانستند. بنظر میرسد که در هر دو دین،
بعداً تحت نفوذ فرهنگهای مختلف و تفاسیر گوناگون بود که زن به عنوان منبع
فریب و وسوسه در نظر گرفته شد. با ورود اسلام به ایران، بتدریج بدن زن و
جنسیّت او وسیلهای برای فریب، وسوسه، فساد و تباهی قلمداد شد. با توجه به
این وضع، جلوگیری از این مشکلات تنها وقتی امکان پذیر بود که بدن زن و
جنسیّت او کاملاً تحت پوشش قرار گیرد.
حجاب: آزادی یا در بند بودن؟
" یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری سوءاتکم وریشا ولباس التقوی ذلک
خیر ذلک من آیات الله لعلهم یذکرون"(آیه ۲۶ سوره اعراف) (ترجمه- ای فرزندان
آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایۀ زینت
شماست، امّا لباس پرهیزکاری بهتر است، اینها (همه) از آیات خدا است تا
متذکر نعمتهای او شوند.)
قبلاً اشاره شد که نظام طبقاتی "کاست" در ایران قبل از اسلام قرنها ادامه داشت و طبقه بندی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را در هر جنبه زندگی شامل رسم حجاب یا پوشش دیکته میکرد. جالب آنکه در دوره امپراطوری ساسانی، حجاب فقط در بین طبقه ممتاز و نخبگان معمول بود و نشانهای از اصالت خانوادگی و نجیب زادگی بود. بطور خلاصه هر وقت زنان نجیب زاده و یا زنانی از خانوادههای اشراف در انظار عمومی ظاهر میشدند با کالسکه که با پرده پوشیده شده بود حرکت میکردند و این روش در مورد مردان این طبقه نیز مرسوم بود. در واقع استفاده از حجاب به قرن هفتم قبل از میلاد و قوانین آشوری برمیگردد. بر طبق همین قانون، زنان طبقه فقیر و نیز زنان فاحشه از پوشیدن حجاب ممنوع بودند. باین ترتیب حجاب رسمی بود که نمایانگر تمایز طبقاتی شمرده میشد و به مسئله پوشاندن جنسیت زن بخاطر اجتناب از فساد اجتماعی بطوریکه بعضی از روحانیون مسلمان اظهار میدارند ارتباطی نداشت و نیز یک رسم پدر سالار آنطور که در بعضی از مطالعات زنان مسلمان تعریف میشود نبود. با ورود اسلام به ایران و ازدیاد تفسیر متون مذهبی، حجاب "فقط ایدئولوزی و میراث فرهنگی ثروتمندان نبود، بلکه تبدیل به یک ایدئولوژی مذهبی شد که توسط متفکرین و روحانیون مسلمان در طی قرن ها توجیه و تقویت گردید." ( فرح آذری سال ۱۹۸۳، صفحه ۴۸)
از قرن دهم مفسّرین قرآن سه آیه که عبارتند از آیات ۳۰ و ۳۱ سورۀ نور و آیۀ ۵۹ سورۀ احزاب را به پوشش یا حجاب زن مسلمان مرتبط دانستهاند. در آیۀ ۵۹ سورۀ احزاب، حجاب به عنوان وسیلهای برای شناخت زنان خاندان پیغمبر و بطور کلی زنان مسلمان توصیف گردیده است، میفرماید: " یا ایها النبی قل لازواجک وبناتک ونساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین وکان الله غفورا رحیما." (ترجمه - ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو روسری های بلند خود را بر خویش فروفکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است خداوند همواره آمرزنده و رحیم است).
بر طبق تفسیر عبدالله یوسف علی، شأن نزول این آیه آن بود که زنان مسلمان را از هر گونه آزار و تجاوز احتمالی حفظ نماید و منظور این نبوده که زنان را منزوی سازد یا " آزادی آنان را محدود سازد" ("قرآن"، یوسف علی، ۱۹۴۶، صفحۀ ۱۱۲۶). بعلاوه حجاب اساساً برای شناسائی زنان مسلمان و جداسازی آنان از سایر زنان برای حفظ آنها از آسیب و یا آدم ربائی دشمنان پیغمبر طرح ریزی شده بود. این استدلال مطمئناً معتبر است از این نظر که آیات قبل و بعد از آیۀ ۵۹ سورۀ احزاب (آیۀ ۵۸ و آیۀ ۶۰) در بارۀ کفار (منافقون، کسانی که به اسلام آوردن تظاهر میکنند ولی به دین قبلی خود عامل هستند) و مجازات خدا برای کفاری که مسلمانان را اذیت میکنند بحث مینماید. ولی احمد (۱۹۹۲) استدلال میکند که حجاب مدتها بعد متداول شد و ننیجه جذب و پذیرش فرهنگ مردم مغلوب به عنوان مسلمانان جدید یود. او مینویسد : "حجاب ظاهراً در دوران ساسانیان معمول بود، جداسازی زن و مرد و استفاده از حجاب در بین مسیحیان خاور میانه و منطقه مدیترانه کاملاً مسلم است."(احمد، صفحۀ ۵، همچنین به تألیف کارول ریگان، ۱۹۸۵، صفحۀ ۶۲ و نیلا مینائی ۱۹۸۲، صفحۀ ۲۷ مراجعه شود.) همانطور که قبلاً اشاره کردیم اظهار احمد تماماً صحیح نیست، حجاب فقط در بین طبقۀ ممتاز و نخبگان نظام طبقاتی در امپراطوری ساسانی که به عنوان نشانهای از نجیب زادگی شناخته میشد معمول بود.
لفظ حجاب که معنی اصلی آن پرده است در آیات ۳۰ و ۳۲ سورۀ نور ذکر نشده است. در این آیات از لفظ "ابصار"(جمع بصر) که معنی واقعی آن چشمها است و به معنای "چشم دوختن" هم بکار میرود استفاده شده است. لفظ دیگری که در این دو آیه ذکر شده فُرُوج (جمع فَروج) است که معنی اصلی آن جای باز یا دهانه است و معمولاً به اعضای خصوصی بدن تعبیر میشود. برطبق این دو آیه مرد و زن مسلمان هر دو مکلفند که چشم خود را از دیدن اعضای خصوصی حفظ کنند. علاوه بر لفظ "فُرُوج" که برای مرد و زن هر دو بکار برده شده، از لفظ "سوء" که معمولاً به اعضای خصوصی بدن تعبیر میگردد نیز در آیات مربوط به وقایع باغ بهشت (مثلاً آیات ۱۹، ۲۰ و ۲۲ سورۀ اعراف و آیه ۱۲۱ سورۀ طه) در مورد آدم و همسرش هر دو استفاده شده است. ریشۀ "سوء" "ساء" است که به معنی شر و بدی و یا مضرّ بودن میباشد. باین ترتیب اشاره این آیات به اعضای تناسلی حاکی از آنست که که در معرض دید گذاشتن این اعضاء به اعمال زشت منتهی میگردد و مضّر است. امّا در آیۀ ۳۱ سورۀ نور لفظ زینت و عورت نیز ذکر شده است. زینت به معنای تزئین و آراستگی است و معنی اصلی "عورت" چیزی است که در معرض دید قرار دادن آن باعث شرم و خجالت میگردد. استفاده از لغت "عورت" که معمولاً به معنی اعضای خصوصی بدن یا عضو تناسلی است در این آیه مربوط میگردد به آشکار ننمودن زینت خود برای "کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند."
" قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون". (قرآن آیه ۳۰ سورۀ نور) (ترجمه – به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فر و گیرند و عفاف خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزهتر است، خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است).
"وقل للمومنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولی الاربة من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء ولا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن وتوبوا الی الله جمیعا ایها المومنون لعلکم تفلحون" (قرآن آیۀ ۳۱ سورۀ نور) (ترجمه - و به آنان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است آشکار ننمایند و اطراف روسریهای خود را بر سینۀ خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان هم کیششان یا بردگانشان یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که بر پا دارند به گوش رسد) و همگی بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان تا رستگار شوید).
از آیات فوق معلوم میشود که لزوم حفظ کردن چشم و پوشاندن اعضای تناسلی باید از طرف زن و مرد هر دو رعایت گردد. اما در واقع مفسّرین از قرن دهم ببعد تفاسیر خود را کاملاً به آیۀ دوم محدود نمودهاند. مع الوصف این دو آیه فقط به وجوب پوشاندن اعضای خصوصی بدن اشاره میکند. تفاسیر این مفسّرین تمامی بدن زن را عضو خصوصی و شرم آور دانسته و از اینرو استدلال کردهاند که تمامی بدن زن مسلمان باید پوشیده باشد تا از جذبه جنسی و فساد اجتناب گردد. نتیجتاً این تفاسیربه افزایش تدریجی محدودیتها و انزوائی که بر زنان تحمیل شده است کمک نمود. تفسیر طبری (۹۲۳ هجری) از آیات فوق روشنفکرانهتر است و تأئید میکند که: "مرد در هنگام نماز باید اعضای تناسلی خود را بپوشاند." از طرف دیگر در قرن سیزدهم، یکی دیگر از مفسّرین قرآن بنام بیضاوی (۱۲۸۵ میادی) تفسیر محافظه کارانهتری ارائه میدهد و پیشنهاد میکند که تمام اعضای بدن یک زن آزاد باید پوشیده باشد و اینکه صورت و دستها فقط در هنگام نماز میتواند پیدا باشد. "این پیدا بودن (صورت و دستها) فقط مربوط به نماز است. تمامی بدن زن اعضای خصوصی تلقی میشود." او سپس استدلال میکند که عبارت "یغضوا من ابصارهم" که در قرآن آمده است به این علت است که "نگاه مقدمۀ زنا است" و "منظور از زینت محل یا عضوی است که زینت در آن بکار برده میشود". بعداً الخفاجی (متوفی به سال ۱۶۵۹ میلادی) (۱۲) حاشیهای بر تفسیر بیضاوی نوشته است که در آن میگوید: "تمامی بدن یک زن عضو جنسی است...صورت و دستها، به جز در هنگام نمار، عضو جنسی است" (باربارا استواسر صفحه ۲۸). در نتیجه این تفاسیر، تا قرن هفدهم تمام بدن زن مسلمان و از جمله چشمهای او میبایستی کاملاً پوشیده بماند. جالب آنکه همه این مفسّرین آیات دیگر قرآن را در باره پوشش و لباس نادیده گرفتند. باز مثلاً آیه ۲۶ سوره اعراف در مورد مسئله لباس و اعضای خصوصی بدن انسان بسیار روشن است، میفرماید: " یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری سوءاتکم وریشا ولباس التقوی ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلهم یذکرون". (ترجمه - ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و مایۀ زینت شماست، اما لباس پرهیزکاری بهتر است، اینها (همه) از آیات خدا است تا متذکر شوند). امّا این آیه نیز از طرف مفسرّین همه مکتبهای فکری سنی و شیعه جعفری در سراسر تاریخ اسلام نادیده گرفته شده است.
مثلاً در مورد حجاب زن، علمای شیعه جعفری (۱۳) مانند ملا محمد باقر مجلسی (۱۶۹۹-۱۶۲۷) همان موضع برادران سنی خود را داشتند و هیچگونه تغییری در این موضع ندادند. حتی در قرن بیستم، بسیاری از محققین برجسته شیعه جعفری همان تفاسیر را تصدیق نمودند و زن بی حجاب را عامل فساد و تباهی مردان مسلمان و کلاً امت مسلمان دانستند. مثلاً آیت الله مطهّری، عالم الهیات در جامعه مسلمان ایران استدلال میکند که حجاب برای حفظ خانواده و جامعه مسلمان از فساد جنسی لازم است. برطبق نظر او، زن وقتی که با مردانی غیر از شوهر، پدر، برادر، پسر، داماد، عمو، یا پسر خواهر یا برادرخود در تماس باشد باید بدن خود را با لباس ساده ای بپوشاند. بعلاوه مطهرّی اظهار میدارد که "علت اینکه احکام اسلامی در مورد پوشش منحصر به زنان است اینست که تمایل به خودنمائی و نمایش دادن خود از خصائص ویژۀ زنان است. غریزۀ زن اینست که به لحاظ طبیعت خاص خود مایل به تسخیر قلب مرد و به اسارت کشیدن او میباشد."(مرتضی مطهّری، ۱۹۸۹، صفحۀ ۱۳)
آیت الله خمینی که امام نیز خوانده میشود به نوبۀ خود در مسئلۀ حجاب رهبری خود را از سلف خود ملا محمّد باقر مجلسی گرفته است. ده قسمت از "توضیح المسائل" او به مقررات مربوط به نگاه کردن و اینکه چگونه نگاهی قابل قبول است اختصاص دارد. او دقیقاً معیّن میکند که چه کسی میتواند به چه کسی نگاه کند. احکام او در مورد حجاب مستلزم پوشاندن کامل بدن میباشد. تنها استثناء دستها و قرص صورت زن است (خمینی، ۱۹۸۲، صفحۀ ۱۵). امّا آیت الله علی مشکینی استدلال میکند که مرد و زن هر دو ملزم به رعایت احکام مربوط به نگاه کردن و جهاد اکبر یعنی تلاش در جهت اجتناب از وسوسه و فریب و پیروی از احکام خدا هستند. بنابراین چشم نقش فعّالی در وسوسه و فریب دارد و ایشان نگاه کردن را از جمله محرّکات جنسی میدانند. همچنین چشم، لب و دست را با زنا و فساد ارتباط داده میگوید: "چشم با نگاه کردن ، لب با بوسیدن و دست با لمس کردن مرتکب زنا میشوند. نگاه هوس آلوده و محرک انگیزههای جنسی است زیرا هیجانی که بر اثر آن حادث میشود منتهی به فساد میگردد."(ازدواج و اسلام، صفحات ۱۱۰-۱۰۹)
اولین قدم در راه رفع حجاب توسط طاهره قرة العین در سال ۱۸۳۶ در طی اولین هم آیش پیروان باب در" بدشت" واقع در ایران برداشته شد. او بدون حجاب در جمع مردان سخنرانی کرد و این اقدام او بر طبق گفتۀ بسیاری از محققین "آغاز جنبش آزادی زنان ایرانی"(۱۴) بود. طاهره قرة العین (۱۸۵۲ – ۱۸۱۵) توسط بسیاری از محققین و نیز جنبش زنان در تبعید به عنوان "پیشرو جنبش آزادی و حق رأی زنان" شناخته شده است. زندگی کوتاه او در چند سطر توسط لیدی ماری شیل که در بین سالهای ۱۸۴۹ و ۱۸۵۳ از ایران دیدن کرد باین نحو توصیف گردیده است:
"باز هم قربانی دیگری دیده میشود. او یک زن جوان و دختر ملائی از استان مازندران است که او و پدرش به مرام باب گرویدهاند. بابیان او را به عنوان یک پیامبر زن محترم میشمارند.به او لقب قرة العین دادهاند که در لغت عرب بمعنای مردمک چشم است. بعد از آنکه قیام بابیه در استان فوق الذکر سرکوب شد، او را به تهران آوردند و زندانی نمودند، ولی با او به احترام رفتار کردند. هنگام اعدام او را خفه کردند. این عمل ظالمانه و اشتباه بود." (۱۵)
تحقیقات و پژوهشهائی که در بارۀ زندگی، افکار، رفتار و فعالیّتهای اجتماعی طاهره انجام گردیده در پس زدن پردهای که توسط شاهدان دشمن و دوست بروی زندگی او کشیده شده بسیار کند بوده است. "جای تأسف است که زندگی این زن که سالها قبل خود را از قید حجاب آزاد ساخت هنوز در ذهن مردم سرزمینش در پردهای از ابهام قرار دارد." (۱۶) او از نظر تاریخ نویسان مسلمان زمان خود، شخصی بدعت گذار و بی قید بود. حتی بعضی از محققینی صدو پنجاه سال بعد از اعدام فجیع این زن قهرمان سعی در بدنام نمودن او دارند: مثلاً خسرو معتضد و نیلوفر کسری او را "زنی حادثه جو، فتنه گر و جنایت پیشه" (۱۷) نامیدهاند. از سوی دیگر پیروان آئین بهائی او را به لحاظ وابستگیاش به بهاءالله، یک قدیس و سرمشق میدانند.
فرزانه میلانی که شرح زندگی طاهره را به عنوان یک زن سخنور و شاعر مورد مطالعه دقیق قرار داده است اظهار میدارد که زندگی ظاهره "بهترین مدرک در مورد زن ایرانی در قرن نوزدهم است ، گر چه حقیقت و افسانه به هم آمیخته شده است." همچنین میلانی با مطالعۀ تحقیقات ضد و نقیض در باره طاهره، شرح کامل زندگی این زن و نقش او را در کسب آزادی زنان به خوانندگان خود ارائه میدهد. این نویسنده تأئید میکند که آثار طاهره شاید همساز با "اندیشههای مدرن آثار فمینستی" نیست (۱۸) و اشاره میکند که طاهره به عنوان یک شاعر غالباً جنسیّت خود را در اشعارش نمایان نمیسازد، گر چه در یکی از اشعار او این سدّ را شکسته و هویت خود را آشکار ساخته است:
اگر به باد دهم زلف عنبر آسا را
اسیر خویش کنم آهوان صحرا را
و گر به نرگس شهلای خویش سرمه کشم
بروز تیره نشانم تمام دنیا را
برای دیدن رویم سپهر هر دم صبح
برون برآورد آئینۀ مطلا را (۱۹).
هرچند که اشعار طاهره بر طبق اکثر موازین جنبشهای آزادی خواهی زنان نه آزادی بخش و نه آگاه کننده است، ولی فعالیتهای اجتماعیاش به او مقام اولین پیشرو آزادی زن ایرانی را بخشیده است. او در مقام یکی از پیروان جنبش بابی، در نیمه قرن نوزدهم بطور آشکار تعدد زوجات و حجاب را مورد حمله قرار داد.
اکثر تحقیقات در بارۀ طاهره ، اعم از دشمنانه یا دوستانه، تأئید میکند که او نزد پدر و دو عمویش که به مقام اجتهاد رسیده و در تفسیر احکام اسلامی معروف و موّثق بودند کسب علوم و معارف نمود (۲۰). از سوی دیگر، اشعار برجسته و مجادلات (بحث های عقلانی و منطقی) او به علم و تبحّر او نه تنها در ادبیات فارسی و عربی، بلکه در مطالعات اسلامی مانند الهییات، فلسفه و عرفان شهادت میدهد. در سن جوانی به ازدواجی الزامی با پسرعموی خود، ملا محمد تقی که جزو روحانیون ردۀ پائین بود ازدواج کرد. بیشتر محققین معتقدند که او تحت نفوذ عقاید شیخیه و تعالیم بابی که بلحاظ ماهیت آزادی خواهانه و رد کردن تعدد زوجات و حجاب معروف هستند (و از جمله منابع روحانی آئین بهائی است) قرار داشت. در حالیکه منابع موافق و مخالف و نیز منابع بهائی در باره نفوذ افکار بابی در ظاهر موضع مشابهی دارند، ولی همۀ این منابع نقش مهم و سازندۀ او را در آئین بابی و بعداً بهائی نادیده میگیرند. علم او به الهییات اسلامی و احاطه اش بر مجادلات عقلانی مطمئناً زمینههای روحانی و منطقی برای آئین بهائی ارائه میدهد. بعلاوه اعدام ظالمانه او در سنین جوانی ( ۳۶ سالگی) نیز به او مقام شهادت میدهد که خود ضامن بقای امر بهائی است. باب نقش ارزندۀ او را شناسائی نمود و او را به عنوان حروف حی (اولین هیجده نفر مؤمن به باب) پذیرفت و همانطور که قبلاً اشاره شد به او لقب قرة العین(مردمک چشم) داد.
طاهره جامعه را به چالش خواند و سنن اجتماعی غیر قابل اعتراض را یعنی آنچه را که میلانی "موقعیّت تثبیت شده زن در جامعه" (۲۱) می نامد زیر سئوال برد. او در دوران خود زنی استثنائی بود، دورانی که به او فرصت داد تا در باره عقاید دینی خود تعلیم بیند و این توانائی را بیابد که نه تنها این تعالیم را زیر سئوال ببرد بلکه تعبیر و تفسیری جدید از آنها ارائه دهد. این فرصتی بود که در دسترس میلیونها زن مسلمان نبود و هنوز هم نیست. طاهره برای تجاوز به قلمرو انحصاری مردان یعنی فقه (الهییات و احکام اسلامی) و مجادلات یا بحثهای اجتماعی قیمت گزافی پرداخت و جان خود را در این راه نهاد. طاهره به اتهامات دروغینی مانند قتل پدر شوهر خود و بدعت گذاری و توطئه علیه شاه متهم شد و در سال ۱۸۵۲ اعدام گردید. کسانی که کوشیدند صدای او را خاموش کنند بخوبی میدانستند که قرآن به او به عنوان یک زن حق داده بود که در حوزۀ آن مسائلی که ملاها بطور غیرقانونی در انحصار خود گرفته بودند وارد شود. گفته شده است که شاه چون مایل به صدور حکم اعدام زنان نبود از او خواست که برای نجات زندگی خود، ایمانش را رسماً انکار کند. بعضی حتی میگویند که شاه عاشق او شده باو پیشنهاد ازدواج داده بود. قدر مسلم آنکه او همۀ این پیشنهادات را رد نمود و در جواب این شعر را برای شاه فرستاد:
تو و ملک و جاه و سکندری
من و رسم و راه قلندری
اگر آن خوش است تو درخوری
اگر این بد است مرا سزا.(۲۲)
بدیهی است طاهره قرةالعین در نیمه قرن نوزدهم پیشرو بیداری و آگاهی در سطح فردی بود. او زنی بود که علیه معیارهای جامعه طغیان نمود و حتی شوهر و فرزندان خود را ترک نمود تا بتواند جستجوی خود را برای زن بودن ادامه دهد. اگر چه غالباً زن بودن خود را در اشعارش پنهان میداشت، تلاش او برای آزادی انتخاب و انتقاداتش از وضع اجتماعی حقارت بار زن بر بسیاری از زنان ایرانی در طی قرن بیستم اثر گذاشت.
با وجود این تا اوایل قرن بیستم، اکثریت ایرانیان حجاب را حکم قرآن و پیغمبر دانسته آن را یک الزام دینی برای حفظ نجابت زن میشمردند. ولی تا اواخر قرن نوزدهم، زنان ایرانی علاقه زیاد خود را به امور سیاسی نشان داده و در دو واقعه مهم یعنی جنبش تنباکو بین سالهای ۱۸۹۱- ۱۸۸۹ و انقلاب مشروطیت بین سالهای ۱۹۱۱- ۱۹۰۶ شرکت کرده بودند. هرچند کوششهای آنها در موفقیت این وقایع مورد شناسائی قرار نگرفت و خواستهای آنان هر گز جامۀ عمل نپوشید، ولی آنها تلاش خود را در سایر زمینهها ادامه دادند. یکی از این زمینههای فعالیّت روزنامهها و نشریاتی بود که در ایران یا خارج منتشر میشد که در آن زنان و مردان، هر دو خواهان حقوق مساوی برای زنان در تحصیل و استخدام و حق رأی در انتخابات و رفع حجاب بودند. در این نوع مبحثها، رفع حجاب غالباً به آزادی، تحصیلات و پیشرفت مربوط میشد.
مثلاً بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۳۲ مجلۀ "عالم زنان" ستونی تحت عنوان "مگر زن بشر نیست؟" دائر کرده بود. این ستون شکل محاوره داشت و نامههائی را که در باره این موضوع بود چاپ میکرد. در سال ۱۹۲۷ بیشتر نامههائی که در این ستون چاپ میشد در بارۀ رسم حجاب بحث میکرد. مثلاً در شماره ماه آوریل، نامۀ خانم بلقیس ناظری از کرمانشاه معارف اسلامی را در مورد طرفداری از حجاب به چالش می طلبد و می نویسد: "شکی نیست که حجاب مانع بزرگی در راه کار و استخدام زنان است. طرفداری از حجاب و ادامه آن فقدان علم نسبت به اسلام مقدّس را تأئید میکند و نه هیچ چیز دیگر را... چرا ایرانیان نیمی از جمعیّت خود را برده و در بند نگهمیدارند ؟ چرا زنان را از پیشرفت و ترّقی باز میدارند ؟ (نقل از "کانون بانوان"، مریم فتحی، ۲۰۰۴ صفحات ۹۵-۹۴)
نامۀ فاطمه اردشیری از شهر آبادان در شماره اکتبر ۱۹۲۷ حجاب را مانعی در راه پیشرفت زن میداند: "علّت عقب افتادگی ما حجاب است. این حجاب است که ما را زنجیر نموده و در خانه توقیف کرده است. ما زنان ایرانی باید برای آزاد سازی خود از رنج و سختی جنبشی را آغاز نمائیم. ما باید راه پیشرفت و موفقیّت را برای فرزندان خود هموار سازیم." (نقل از منبع فوق)
از سوی دیگر، طرفداران حجاب مقالاتی در نشریه "شکوفه" با مدیریت مریم
عمید به چاپ میرساندند. در مقالهای تحت عنوان "فلسفۀ حجاب" چنین آمده
است:
"همه میدانند که رفع حجاب موجب میشود که زن و مرد با هم مخلوط شوند. هیچ
انسان عاقلی نمیتواند نتایج این اختلاط را منکر شود. ما ملاحظه میکنیم که
در اروپا که حجاب رفع گردیده و زن و مرد با هم مخلوط هستند هر خانوادهای
در خطربوده مشکلات فوق العاده دارد... اگر با دقت در فلسفه حکم عمیق حجاب
تفکّر کنیم متوجّه میشویم که پیامبر عزیز ما با حکم حجاب از فساد اخلاقی
جلوگیری نموده است. آن حضرت به این وسیله رستگاری زنان را تحکیم
میفرمایند."
در بین سالهای ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳ ، زندخت شیرازی، مقاله نویس و شاعر اوایل قرن بیستم، سازمانی برای زنان در شیراز تأسیس نمود و مجلهای نیز تحت عنوان "مجلۀ دختران ایران" هر دو هفته یکبار منتشر میساخت. برطبق اظهار غلامرضا انصاف پور (۱۹۶۷)، زندخت در همۀ نشریات خود تساوی حقوق زن و مرد را قویاً رواج میداد. بعلاوه رفع حجاب را تشویق میکرد و شرکت زنان را در تحصیلات و فعالیتهای ورزشی ترویج مینمود. (صفخات ۵۳۷-۵۳۶). زندخت استدلال میکرد که به زنان باید فرصت انتخاب داد و مردان نیز باید در مورد مسئلۀ حجاب تعلیم بینند. بعلاوه در مقالات خود به نقش مردان در فساد اخلاقی اشاره مینمود. او این مسئله را در مقاله خود در شماره دوم مجله به این نحو عنوان میکند:
"در مورد حجاب من معتقدم که این مسئله به انتخاب فرد بستگی دارد و باید بتدریج با آن روبرو شد یعنی قانونی باید به تصویب برسد که به مردم حق انتخاب بدهد. کسانی که مایل به رفع حجاب هستند باید در این کار آزاد باشند... اما جوانان و مردان نیر باید تعلیم بینند تا رفع حجاب موجب افزایش تنزل اخلاقی و فساد نشود. ("دختران ایران" شماره آگست ۱۹۳۱، نقل از نوشتۀ مریم فتحی، ۲۰۰۴ صفحۀ ۹۱)
بنابراین در حالیکه بعضی حجاب را محافظ زن، خانواده و جامعه میدانستند، جمعی دیگر آن را مانعی در راه پیشرفت زن میشمردند. در واقع یک چنین گفتمان دوگانهای بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ تجدید گردید، این بار در خارج از ایران و در آثار بسیاری از محققین منعکس شد. قبلاً اشاره کردیم که که بعضی از محققین حجاب را وسیله تواندهی به زنان میدانند. مثلاً فرزانه میلانی استدلال میکند که حجاب به زنان "تحرّک" می بخشد و زیبا میرحسینی آن را یک سازماندهنده میداند. از سوی دیگر، الصَدَوی اظهار میدارد که حجاب زن را تا سطح یک ابزار جنسی تنزّل میدهد و این رسم برای زنان انزوا آفرین است.(درایه، ۲۰۰۶ صفحات ۹- ۸).
در یک فرهنگ پدرسالار مانند ایران، زن یک مسئله اخلاقی شمرده میشد، از اینرو حجاب در یک طیف اخلاقی تجزیه و تحلیل میشود (۲۳). در نتیجه در طی دهۀ ۱۹۲۰ ، بعضی از شعراء پاسخی اخلاقی در فرهنگ یافتند و گفتمانی بین آنچه آنان به عنوان "حجاب باطنی" و "حجاب ظاهری" عنوان میکردند آغاز نمودند. در فرهنگ ایرانی مفهوم "باطنی" به چیزهای با دوام و درونی که از طریق افکار و رفتار انسان ظاهر میگردد، دلالت دارد. در کتب مختلف ذکر "زیبائی باطنی" به معنی خصائص و صفاتی مانند حسن رفتار، محبّت، صداقت، یکدلی، سخاوت، وفاداری، روحانیّت، نجابت و پارسائی بود. باین ترتیب آنها استدلال میکردند که زنی که با حجاب باطن پوشیده باشد پارسا، محجوب، روحانی، وفادار، پای بند اخلاق، نجیب و شریف خواهد بود. از طرف دیگر استدلال میشد که اصطلاح "ظاهری" سطحی و بیدوام است. مثلاً "زیبائی ظاهری" دوامی ندارد و بتدریج با سالخوردگی ناپدید میگردد، در حالیکه "زیبائی باطنی حتی بعد از مرک شخص در خاطر مردم باقی میماند. همانطور که سعدی، شاعر و مرّبی بزرگ ایرانی میگوید: "صورت زیبای ظاهر هیچ نیست / ای برادر سیرت زیبا بیار." بعضی ازشعراء بر اساس مفهوم "باطنی" و "ظاهری"، استدلال میکردند که حجاب امری برونی است و در نتیجه ظاهری و سطحی است و بنابراین زن باید حجاب درونی که حجاب روحانی پارسائی و پاکدامنی است داشته باشد. بعلاوه آنها میگفتند که یک چنین پارسائی و پاکدامنی روحانی تنها در صورتی امکان پذیر است که زنان تحصیلکرده باشند. در واقع این نوع ادبیات بعد از انتشار شعر ذیل در روزنامه حبل المتین توسط یک شاعر ناشناس آغاز گردید:
آن پرده که پرده دار خلقت
پیچیده ترا درآن به حکمت
آن چادر زرنگار تقواست
آن پردۀ عفت است و عصمت
امداد نما به زندگانی
بنمای به کارمرد شرکت
این خانه گه گشته است بنیاد
از سعی دوتن بگردد آباد
در سال ۱۹۲۸ فرّخی یزدی نیز بحث میکرد که تحصیل بهترین حافظ نجابت زن است. میگوید:
گمان مبر که حجاب زن از نقابی بود
نقاب بین زن و معرفت حجابی بود
حجاب واقعی زن بود فضیلت او
چه سود از آنکه حجاب براو نقابی بود
زدیدن کفن تیره برتن ِ زنده
برای زنده دلان محنت و عذابی بود
در اوایل قرن بیستم بعضی از شعرای مرد ایرانی در تبعید مخالفت خود را در آثار خود ابراز کرده غالباً با حجاب مبارزه مینمودند. مثلاً در ژانویۀ ۱۹۱۸، ابوالقاسم لاهیجی که در آن زمان در استانبول اقامت داشت شعری در بارۀ حجاب و آزاد سازی زنان ایرانی سرود. لاهیجی در این شعر که عنوان "به دختران ایران" را بر آن نهاد، به زنان ایرانی یادآور شد که تحصیل و کسب علم برای آنان بهترین سرمایه و کاملترین زیبائی است. او در این شعر حجاب را مورد انتقاد قرار داد و تحصیل علم را برای مادران لازم دانست تا بتوانند در تربیت نسلی روشنفکر و در نتیجه ملّتی شکوفا کوشا باشند.
نصرالله پورفاطمی نقل میکند (۱۹۸۹) هنگامی که این شعر به ایران رسید، بعضی از روحانیون مشهد لاهیجی را مرتد و ملحد خواندند. بر اثر وساطت نظام السلطنه، فرماندار خراسان، لاهیجی از این اتهام نجات یافت. فرماندار اعلامیهای صادر نمود مبنی بر اینکه لاهیجی هرگز این شعر را نسروده بلکه دشمنان او برایش توطئه کردهاند.
میرزادۀ عشقی، شاعر دیگر ایرانی نیز در اثر معروف خود بنام "کفن سیاه"، حجاب را مورد انتقاد قرار میدهد. او این شعر را در سال ۱۹۱۷ در استانبول سرود:
شرم چه؟ مرد یکی بنده و زن یک بنده
زن چه کرده است که مرد شود شرمنده؟
چیست این چادر و روبندۀ نازیبنده؟
گرکفن نیست، بگو چیست پس این روبنده؟
مرده با آنکه زنان زنده به گور افکنده
بجز از مذهب هرکس باشد!
سخن اینجای دگر بس باشد
با من اریک دوسه گوینده همآواز شود
کم کم این زمزمه در جامعه آغاز شود
با همین زمزمه ها روی زنان باز شود
زن کند جامۀ شرم آر و سرافراز شود
لذت از زندگی جمعیت احراز شود
وزنه تا زن به کفن سربرده
نیمی از ملت ایران مرده
چند ماه بعد از بازگشتش به ایران، دو مرد مسلح شاعر جوان را در جلوی خانه اش در تاریخ ۲ جولای ۱۹۲۴ ترور کرده بدینوسیله صدای او را خاموش نمودند.
در طی این زمان، طنز نویسی در ادبیات ایران شکوفا شده و بسیار مورد توجّه مردم قرار گرفته بود. ایرج میرزا بعضی از انتقاد آمیزترین اشعار خود را به صورت طنز سرود که در آنها با شهامت استدلال میکرد که حجاب سطحی و صوری غالباً پوششی است برای فساد و لغزشهای اخلاقی. حسن جوادی در اثر خود (چاپ ۱۹۸۳) ایرج میرزا را چنین توصیف میکند: "شاعری با صراحت لهجه که مسئله آزادسازی زنان را به شیوه ای زیبا، روشن و زنده همراه با بذله گوئیهای مؤثر و روشی طنز آمیز مطرح میسازد."( صفحه ۵۳) ایرج میرزا در شعری عکس العمل جاهلانۀ علما را نسبت به تصویر بیحجاب زنی بر دیوار یک حمام عمومی، مورد انتقاد قرار میدهد. علما که مصصم به حفظ اسلام بودند سر و صورت تصویر را با گچ پوشاندند. ایرج میرزا در اثر طنز آمیر خود تحت عنوان " حجاب"، زنی را در خیابان ملاقات میکند و او را به خانۀ خود دعوت مینماید. در طول تماس جنسی، زن برای حفظ نجابت خود، چادر خویش را محکم نگاهدشته بود. : "اما از آنجائی که نجابت او در صورتش بود، از ابتدا تا انتها او حجاب خود را برنداشت."(همانجا ص ۵۴) در طنز ذیل، ایرج میرزا استدلال میکند که حجاب واقعی تحصیلات است و اینکه یک زن تحصیلکرده زن نجیب و شرافتمندی است:
خدایا ، تا کی این مردان به خوابند؟
زنان تا کی گرفتار حجابند؟
چرا درپرده باشد طلعت یار؟
خدایا زین معما پرده بردار
مگر زن در میان ما بشر نیست؟
مگر در زن تمیز خیر و شر نیست؟
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت
روان و جان به نور بینش افروخت
زن رفته کالژ دیده فاکولته
اگر آید به پیش تو دکولته
چو در وی عفت و آزرم بینی
توهم در وی یه چشم شرم بینی
تمنای غلط از وی محال است
خیال بد دراو کردن خیال است
برو ای مرد، فکر زندگی کن
نثی خر، ترک این خربندگی کن
برون کن از سر نحست خرافات
بجنب از جا که فی¬التأخیر آفات
بر طبق شرح آرین پور، ایرج میرزا بطور مکرر تهدید به مرگ شد و سرانجام به یکی از چهرههای برجسته مذهبی مشهد پناه برد و بعداً مجبور شد سرودن این اشعار طنز آمیز را انکار نماید.
بطور کلی تا سال ۱۹۳۶ کسانی که علناً از حجاب انتقاد میکردند توسط علما محکوم شده مورد آزار و اذیت مردم کوچه بازار واقع میشدند و از ناحیه دولت تحت فشار قرار میگرفتند. مثلاً در سال ۱۹۱۹، دولتِ سید ضیاء الدین طباطبائی تذکاریهای در حمایت از لزوم حجاب و نقاب (روبند) برای زنان، صادر نمود. این تذکاریه پلیس را مجاز میدانست که کسانی را که از رعایت حجاب و نقاب سر باز زنند دستگیر نماید(حسین مکّی، ۱۹۴۴، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، علمی، صفحات ۱۶۸- ۱۶۷). واقعه مشابه دیگری در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۲۳ به دنبال انتشار مقالهای در روزنامه جوانان در حمایت از تحصیل دختران و انتقاد از رسم حجاب روی داد. ابراهیم خواجه نوری، سردبیر روزنامه، بخاطر حمایت از این موضوع، مورد حمله روحانیون قرار گرفت و از طرف مأمورین بازداشت و به سه سال زندان محکوم شد. برطبق اظهار فاطمه استاد ملک (۱۹۸۸) خواجه نوری در انجمن زنان میهن پرست شرکت کنندهای فعّال بود. بنابراین علیرغم حمایت اعضای این انجمن که با حجاب کامل و نقاب در دادگاه حاضر شده درخواست آزادی او را نمودند، او به زندان افتاد( نقل از "کانون بانوان"، مریم فتحی، صفحه ۱۱۷).
علیرغم تهدید به مرگ و گاهگاهی زندانی نمودن کسانی که از حقوق زن و رفع حجاب طرفداری میکردند، ایران در بین سالهای ۱۹۰۹ و ۱۹۲۶ تا حدّی آزادی بیان را تجربه نمود. متأسفانه این آزادی محدود با به سلطنت رسیدن رضا خان در سال ۱۹۲۶ که ایرانیان را به زیر یوغ حکومت استبدادی برد و ایران را به مراحلی از نوسازی دروغین کشاند، تقریباً به پایان رسید. در طول این مدت، او تقریباً همۀ آن انجمنهای زنان و گروههائی که از انقلاب مشروطیّت به فعالیتهای آزادانه و خودگردان مشغول بودند و حتی بعضی از آنها از آزادی زنان طرفداری میکردند را قدغن نمود. بعلاوه تا سال ۱۹۳۶، رفع حجاب چزو برنامه نوسازی رضا شاه نبود. مثلاً از اینکه زنان بی حجابی را که اغلب در معرض اذیت و آزار گروههائی از مردم قرار داشتند تحت حمایت پلیس قرار دهد امتناع داشت. هرچند که رئیس پلیس از او اجازه خواسته بود که این زنان را تحت حمایت خود گیرد، ولی رضاشاه تصمیم گرفت از نخست وزیر خود، مخبرالسلطنه که شدیداً طرفدار حجاب بود و زنان بی حجاب را "نمایندۀ رفتار بد در شهر تهران" میدانست جانبداری نماید.( نصرالله پورفاطمی، "ره آورد" سال ۱۹۸۹، صفحۀ ۸۳). جالب آنکه در ۷ ژانویۀ ۱۹۳۶، رضاشاه با فرمان سلطنتی به عنوان گامی بسوی نوسازی و تجدّد و پیشرفت و آزادی زنان، حجاب را منسوخ نمود. امّا نوسازی و تجّدد رضاشاه آزادی انتخاب برای مردم و آزادی بیان را منظور نمینمود. فرمان کشف حجاب با زور بر زنان ایرانی در کوی و بازار تحمیل گردید. در نتیجه زنانی که طرفدار حجاب بودند به میل خود و یا با تصمیم خانواده خود به انزوا گرائیدند. در ماه می سال ۲۰۰۰ مصاحبه ای با "مسی"(نام مستعار) بعمل آوردم و او خاطره ذیل را برای من نقل نمود:
"او (مادرم) عادت داشت چادرهای ظریف ابریشمی بسر کند. رضاشاه دستور داده بود که زنان فقط باید کلاه بر سر بگذارند. پدرم کلاه های متعدد برای مادرم خرید، ولی او از بر سر گذاشتن آن کلاهها اجتناب نمود و از ظاهر شدن در اماکن عمومی برای مدت تقریباً سه سال خودداری کرد. بعد از آن، پلیس دیگر مزاحم زنان حجابدار نمی شد و مادرم توانست با بسر کردن چادرهای طریف ابریشمی خود به ملاقات فامیل و دوستانش برود. بتدریج او شروع به سرکردن روسری نمود.(نقل از مصاحبه در مونترال)
ضمن مصاحبهای با شرکت کننده دیگری بنام "خانم ضیاء"، ایشان ابراز داشت که مادرش عضو فعّال "کانون بانوان" و فعّال در زمینۀ حق تحصیل زنان بود، ولی افزود بعد از فرمان کشف حجاب، "مادرم تا زمانی که رضاشاه ایران را ترک کرد در خانه ماند. او مایل نبود که بدون چادر به اماکن عمومی برود."(جون ۲۰۰۰، ضبط شده در کرکلند در کوبک). فرمان رضاشاه در سال ۱۹۳۶ هرگز حقوق آن دسته از زنانی را که مایل به رعایت حجاب بودند در نظر نگرفت. کسانی که با حجاب در اماکن عمومی ظاهر میشدند در ید قدرت مأمورین انتظامی اسیر بودند. بر طبق اظهار علیرضا آراسته، مأمورین انتظامی روسریهای ابریشمی را از سر زنان برداشته پاره میکردند و تکه های پاره شده را به صاحبانش برمیگرداندند. (صفحۀ ۸۴) خانم "شاه پرست" تجربه خشونت بار دیگری را در رویاروئی با مأمورین انتظامی داشته است. او نقل میکند:
"یکی از مأمورین انتظامی ما را متوقف ساخت. او مانند پلنگی به سوی مادر من یورش برد و چادر او را از سرش کشید و پاره کرد و بعد با چوبدستی خود ضربهای به مادرم را زد. خانوم جون من بقدری خجلت زده شد که سعی میکرد سر و صورت خود را با دست بپوشاند تا کسبه او را نشناسند.(مصاحبه شده از سوی نویسنده، فوریۀ ۲۰۰۱، ضبط شده در مونترال)
رضاشاه ادعا میکرد که زنان را آزاد کرده است. امّا در بین پرسشهائی که بی جواب مانده اینست : آیا تعدد زوجات قدغن شد ؟ آیا حق یک جانبۀ مرد برای طلاق تغییر کرد یا حتی تعدیل شد ؟ آیا در قانون به زنان در مورد ارث و شهادت دادن حق مساوی اعطاء شد ؟ آیا به زنان حق رأی یا انتخاب شدن در انتخابات داده شد؟ پاسخ همۀ این پرسشها منفی است. در واقع اصلاحات قانونی رضاشاه هیچگونه تغییری در مورد تعدد زوجات و احکام اسلامی خانواده در مورد طلاق و ارث در بر نداشت. بعلاوه او خود تعدد زوجات را اجرا کرده بود و چهار زن داشت (۲۴). در واقع قانون ازدواج که در سال ۱۹۳۱ به تصویب رسید متن تدوین شده و ساده شدۀ احکام شیعۀ جعفری بود، گرچه کمی تغییر داده شده بود: بر طبق بند ۹، ازدواج زنان زیر سن ۱۳ سال قدغن شد و بند ۳ مستلزم کسب اجازه از قاضی دادگاه مدنی برای زنان زیر سن ۱۵ سال بود(درایه، ۲۰۰۶). در ۱۸ آگست ۱۹۳۱، مجله "تایمز" گزارش میکند: "تهران – سه شنبه – لایحهای برای تغییر قانون خانواده به مجلس رفت. برطبق این لایحل جدید، حداقل سن ازدواج برای زن شانزده سال و برای مرد هیجده سال منظور گردیده و برای زنان نیز حق درخواست طلاق در نظر گرفته شده است." در حالیکه حق طلاق از طریق قانون حمایت خانواده در سال ۱۹۶۷ به تصویب رسید، جالب است که علیرغم تعیین حداقل سن ازدواج در قانون جدید، دختر بزرگ رضا شاه از خانم تاجماه در سن چهارده سالگی ازدواج کرد(پیرنیا، ۱۹۹۵، صفحۀ ۳۴). در حالیکه زنان در سایر نقاط جهان از طریق قانونگذاری جدید (مثلاً در ترکیه) یا انقلاب (مثلاً در روسیه) حقوق قانونی بیشتری کسب میکردند، زنان ایرانی حتی آنهائی که مدارک دانشگاهی داشتند و یا به مقام استادی در دانشگاه تهران رسیده بودند، گرچه بی حجاب بودند ولی از نظر قانونی در معرض تعدد زوجات و نابرابری در مسائلی مانند ارث و طلاق قرار داشتند. گذشته از این همانطور که قبلاً اشاره شد، در دوران رضاشاه (۱۹۴۱ – ۱۹۲۵)، همۀ انجمنهای زنان که در اوایل قرن بیستم تشکیل شده بود و مطبوعات آنها به همراه مطبوعات مردان قدغن گردید. علیرضا آراسته نقل میکند که قبل از رضاشاه حدود ۱۵۰ روزنامه در ایران در گردش بود، در حالیکه تا سال ۱۹۴۰، تعداد روزنامهها به ۵۰ تنزّل یافته بود (۱۹۶۹، صفحات ۱۴۵ – ۱۴۴). بنابراین آیا فرمان کشف حجاب واقعاً زنان ایرانی را آزاد نمود؟ من معتقدم چنین نبود.
متأسفانه بسیاری از زنان ایرانی موافق این فرمان بودند. گرچه زنان دیگری نیز بودند که که به آزادی زن اعتقاد داشتند، ولی قویاً از حجاب حمایت میکردند. در واقع حجاب یا چادر صرفاً قسمتی از هویت بسیاری از زنان ایرانی مانند مادر "مسی"، خانم "شاه پرست" و خانم "ضیاء" و بسیاری دیگر، صرفنظر از پیشینۀ مذهبی یا اجتماعی-اقتصادی آنها بود. در حالیکه بسیاری از زنان ایرانی که بعضی از آنها قبلاً اقدام به رفع حجاب نموده بودند مطمئناً این فرمان را ارج می نهادند، زنانی که حجاب را انتخاب کرده بودند، برای مدت تقریباً پنج سال از حرکت بازداشته شده و به سکوت گرائیدند. بعد از کناره گیری رضاشاه از سلطنت در سال ۱۹۴۱، حجاب یک مسئلۀ انتخابی شد. امّا این وضع فقظ ۳۸ سال دوام داشت. در سال ۱۹۷۹ و مجدداً زیر عنوان آزادی زنان، با فرمان آیت الله خمینی زنان ایرانی مجبور به پوشیدن حجاب شدند. اینست سخنان آین الله خمینی اندکی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۹۷۹:
"ما میگوئیم زنان را به نام آزادی و پیشرفت فاسد نکنید. ببنید! زنان در طول این سالها بعد از فرمان ننگین کشف حجاب چه سودی بردهاند؟ مردان چه سودی بردهاند؟ مملکت چه سودی برده است؟ ببینید ! چه کردهاید؟ زنان را به ادارات آوردهاید. به هر ادارهای که آنها وارد شدهاند نگاه کنید، آن اداره فلج شده است. او (محمد رضاشاه) بنام بالا بردن مقام زن، سبب تنزّل او شد. او زنان را تبدیل به عروسک کرده است. زن انسان است، زن حافظ جامعه است." (خمینی، "در جستجوی راه"، صفحات ۱۸ و ۳۳ ).
آیت الله خمینی به دنبال فرمان حجاب، فتوائی صادر نمود که حجاب را یکی از ضروریتها یا احکام واجب اسلامی میداند و توضیح میدهد: "اصل حکم حجاب از "ضروریت" است. کسی که آن را انکار کند مانند کسی است که "ضروری"(واجب) را انکار نماید. کسی که "ضروری" را انکار کند کافر است. مگر آنکه معلوم گردد که او خدا یا پیغمبر را انکار نکرده است" (خمینی ۱۹۸۴، صفحۀ ۹) باین ترتیب حجاب مسئله مورد توجّه و حتی وظیفۀ هر مرد و زن مسلمان قرار گرفت. بنابراین درست بعد از این فرمان خمینی، بسیاری از زنان ایران که بی حجاب به خیابان میرفتند مورد حمله و ضرب و شتم مأمورین و مردم قرار میگرفتند و این بار زن و مرد هر دو مورد حمله بودند. در روز زن در ۸ مارچ ۱۹۷۹، زنان ایران که علیه حجاب راه پیمائی کردند مورد حمله و ضرب و شتم حشیانه پاسداران انقلاب و انبوه جمعیت قرار گرفتند (پیتر جنینگز، ۸ مارچ ۱۹۷۹، اخبار "ای بی سی"، همچنین به "پایان هزاره" دسامبر ۱۹۹۹ مراجعه کنید). شعار حمله کنندگان این بود: "یا روسری یا توسری". خانم شاهپرست که در آن موقع در ایران بود میگفت: "من مشغول تماشای اخبار در تلویزیون بودم که یکی از محصلین خود را با بینی شکسته و صورت پر از خون مشاهده کردم که میگفت نه روسری نه توسری، پاسپورت مرا بدهید تا از ایران خارج شوم" (مصاحبۀ نویسنده با خانم شاهپرست ، ضبط شده در فوریه ۲۰۰۱).
بدون شک حجاب برای بعضی زنان ایران تحرّک فراهم آورده است از این نظر که اجباری بودن حجاب وسیلهای شده که بتوانند خانوادههای خود را قانع سازند تا با شرکت آنها در مؤسسات آموزشی و رشتههای مختلف شغلی موافقت نمایند. امّا آن دسته از زنان ایرانی که از پوشیدن حجاب امتناع میورزند فاقد تحرّک شده در انزوا ماندهاند. بعلاوه اینکه فتوای خمینی حجاب را واجب میشمرد و هر گونه مخالفتی با آن را کفر میداند بسیاری از زنان ایرانی را که از اول انقلاب برای حقوق زن مبارزه میکردند ساکت نموده و برای همه غیر ممکن ساخته است که بتوانند به هر صورتی علناً با آن به مخالفت برخیزند. پرسشهائی که باقی میماند اینست: آیا حجاب اجباری زنان را آزاد نمود؟ آیا تعدد زوجات منسوخ گردید ؟ آیا زنان بدون اجازه از دادگاه اسلامی و شوهرانشان، حق در خواست طلاق دارند ؟ آیا زنان از نظر ارث و شهادت دادن در مقابل قانون مساوی هستند؟ آیا زنان حق سرپرستی فرزندانشان را دارند؟ آیا زمان حق انتخاب محل سکونت خود را دارند؟ پاسخ به تمام این سئوالات نیز منفی است. زنان ایران در طی قرن بیستم خواهان حقوق مساوی در قانون خانواده بودهاند. در واقع آیت الله خمینی تمام مواد قانون حمایت خانواده مصوّب سال ۱۹۶۷ را که بر خلاف احکام شرعی بود منسوخ نمود.
لازم به تذکر است که که علیرغم پس رویهای بعد از انقلاب، در طی این مدت زنان ایرانی توجّه خود را به پارهای مسائل مهم مانند تعدد زوجات، حق یکجانبه مرد برای طلاق، حق زن جهت سرپرستی فرزندان بعد از طلاق یا مرگ شوهر ، حق احراز مقام ریاست جمهوری، مقام فقیه یا ولایت فقیه جلب نمودهاند. مجدداً تکرار میگردد که بعد از انقلاب ۱۹۷۹، هیچکس، اعم از زن و مرد، به هیچ عنوان جرأت مبارزه با حجاب را ندارد. بعلاوه باستثنای چند صفحه در رمان تاریخی منصوره اتحادیّه، تمامی نوشتههای دانشگاهی و غیر آن که از زمان صدور فتوای خمینی ببعد نوشته شده از حجاب طرفداری مینمایند و کشف حجاب رضاشاه را ننگین و ضد اسلام میدانند.
منصوره اتحّادیه یک تاریخ نویس است و در کتاب خود تحت عنوان "زندگی باید کرد" که بر مدارک تاریخی متکی است، زندگی و تجارب سه نسل زن ایرانی (مادر، دختر و نوه) را تحت سلسلۀ پهلوی شرح میدهد. او در این اثر نشان میدهد که چگونه تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این دوران هویت و عقاید این زنان را شکل داده است. قهرمانان داستان او دوره کشف حجاب اجباری سال ۱۹۳۶ و شورشها و اعتصابات و تظاهراتی که منتهی به انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ گردید را میگذارنند. نویسنده در مورد رویدادهای مربوط به کشف حجاب مینویسد:
"فرمان کشف حجاب با شور و هیجان همراه بود. زنان در مورد لباسهای خود ایرادگیر شدند. زمانی که چادر سر میکردند چندان ایرادی به لباس خود نمیگرفتند چون در زیر چادر میتوانستند هر لباسی اعم از کهنه، نو، مطابق با مد و یا از مد افتاده را بپوشند. امّا امروزه زنان بی حجاب بسیار در لباس پوشیدن و غذا خوردن خود محتاط هستند. آنها اکثراً رژیم میگیرند و مصصم به وزن کم کردن و پیروی از مدهای اروپائی هستند.(۱۹۹۶، صفحۀ ۱۰۷)
خانم منصوره اتحّادیه به این طریق فرمان کشف حجاب را به شیوهای طنزآمیز مورد انتقاد قرار میدهد. امّا از طریق مکالماتی که بین قهرمانان داستانش صورت میگیرد، به خوانندگان خود اطلاعاتی در بارۀ سیاستهای رضاشاه که برای زنان ایران امکان تحصیل و استخدام فراهم ساخت میدهد. مکالمۀ ذیل در یک مهمانی زنانه بین مهری و زهرا (دو نفر از شخصیت های اصلی داستان) و فیروزه (یکی از مهمانان با مدل موی نامناسب که معلم مدارس ابتدائی نیز هست) و گوینده داستان واقع میشود:
"مهری گفت: "چه خوب ! حالا زنان میتوانند درس بخوانند و کار کنند." فیروزه با صدای بسیار بلند که همه میتوانستند بشنوند گفت: "آیا میدانی که بزودی درهای دانشگاهها به روی زنان هم باز خواهد شد؟ در بارهاش فکر کنید! اگر چنین شود، ما زنان امکان تحصیلات عالی مانند مردان خواهیم داشت."
زهرا خندید و گفت: "من هم سخنان شاه را در مراسم گشایش دانشسرای عالی زنان شنیدم. او زنان را تشویق به ادامه تحصیل میکرد. ولی کی وقت و حوصله دارد؟"
فیروزه گفت: "در واقع حالا که امکان برای پیشرفت زنان فراهم شده است آنها باید تلاش کنند و خود را پیش ببرند تا از مردان کمتر نباشند."
زهرا از اینکه مهمانان در باره مسائل جدّی صحبت میکردند خیلی خوشحال بود و بنابراین به همه آنها باقلوا تعارف میکرد. جالب بود که کسی باقلوا را رد نکرد حتّی کسانی که رژیم داشتند." (صفحات ۱۰۹ – ۱۰۸).
بطور خلاصه، در هنگام مطالعه تبعیضات جنسی در ادیان مختلف، من قویاً معتقدم که یک چنین مطالعهای باید عمیقتر باشد و مسئله خلقت "اولین" مرد و زن را بر طیق این ادیان و نقشی که بر حسب جنسبت به آنها داده شده مورد مطاله و بررسی دقیق قرار دهد. در این مقاله سعی کردهام نشان دهم که این داستانها در ادیان زرتشتی و اسلام چگونه نقل گردیده است. همچنین نشان دادهام که چگونه این داستانها تحت تأثیر عواملی مانند فرهنگ و سیاست قرار گرفته و منتهی به ترسیم نمودن زن به عنوان نماینده سقوط و نافرمانی شده و در نتیجه زن را در معرض کنترل و ظلم و ستم قرار داده است.
همچنین در این مقاله سعی شده است که رسم حجاب در ایران قبل از اسلام ترسیم گردد و نیز نقش تفسیرهائی در جهت تحکیم حجاب برای قرنها، به عنوان رسمی برای حفظ نجابت زن و وسیلهای برای نجات جامعه از فساد و تباهی روشن گردد. در اوایل قرن بیستم حجاب و اثر آن در پیشرفت، تحصیل و آزادی زنان موضوع بحث در ایران بود. در واقع ملاحظه میشود که حجاب در کشورهائی که زنان در پوشش خود آزادی دارند نمیتواند سدّی در راه پیشرفت زن در هیچ زمینهای محسوب شود. در این جوامع، زنان مسلمان، با حجاب یا بی حجاب، اگر مایل باشند میتوانند در فعالیتهای تحصیلی، سیاسی و یا شغلی و استخدامی شرکت کنند. همچنین اشاره شد که فرمان کشف حجاب رضاشاه به حق انتخاب زن احترام نگذاشت و کسانی را که مایل بودند حجاب را رعایت کنند ساکت و منزوی در خانه نگهداشت. سئوالی که برای من مطرح است اینست که چرا مردی با یک چنین استعداد دیکتاتوری که توانست قدرت سیاسی رهبران شیعه را بنام نوسازی و پیشرفت محدود نماید، در مورد آزادی سازی زنان بغیر از کشف حجاب اجباری، اقدام دیگری بعمل نیاورد، در حالیکه از طرف دیگر، عقب افتاده ترین قوانین را در مورد تعدد زوجات و طلاق به تصویب رساند و این در حالی بود که قبلاً از اواسط قرن توزدهم بعضی از ایرانیان با مسئلۀ تعدد زوجات و حق یکجانبه مردان برای طلاق به مبارزه برخاسته بودند (مثلاً نهضتهای بابی و بهائی و نیز جمعی زن و مرد مسلمان).
بعلاوه فرمان حجاب اسلامی خمینی که از مارچ ۱۹۷۹ به اجرا درآمد و از آن
زمان ببعد به زنان ایران تحمیل گردید حق انتخاب و آزادی زن ایرانی را محترم
نشمرده و پایمال نموده است. این فرمان و فرمان قبلی کشف حجاب هر دو مدعی
آزادسازی زنان هستند. ولی هر دو نتوانستند به زنان آزادی انتخاب بدهند و
فریاد آزادی خواهی آنها را خاموش کردند. در واقع فرمان رضاشاه صرفاً یک
حرکت سیاسی برای کاهش قدرت رهبران مذهبی بود، در حالیکه فرمان خمینی
کوششهای بسیاری از ایرانیان را که در باره آزادی زن و مقام او در اجتماع
از اوایل قرن بیستم بعمل آمده بود نادیده گرفت، حجاب را به زور به زنان
تحمیل نمود و حقوق زنانی را که مخالف حجاب بودند در نظر نگرفت. در دوران
رضاشاه آزار و اذیت زنان منحصر بود به برداشتن اجباری حجاب و گهگاهی حمله
به افراد. ولی بعد از مارچ ۱۹۷۹، حجاب یک الزام شرعی یا حکم خدا شمرده شد و
از اینرو آن دسته از زنان ایرانی که از رعایت حجاب امنتاع ورزیدند و یا
حجابشان "نامناسب" تشخیص داده شد دستگیر و در دادگاههای اسلامی محاکمه و به
مجازات شلاق محکوم شدند. در نتیجه هیچیک از این فرامین مقام و پیشرفت زن
را منظور ننمود. "هر گونه تغییری باید با رضایت و مشارکت کامل کسانی که آن
تغییر بر زندگی روزانه آنها اثر میگذارد در نظر گرفته شود."(نقل از جزوه
"الگوهای فرهنگی و تغییرات فنی" از انتشارات فدراسیون جهانی بهداشت روانی،
تألیف مارگارت مید، پاریس، یونسکو، ۱۹۵۴ صفحۀ ۲۸۹).
یاداشت ها
۱- کلمۀ اسطوره و نحوۀ بکار بردن آن را از جان لوئی اسپوزیتو ( ۲۰۰۲، صفحۀ
۱۹) که کلمۀ "اسطورهها" را به عنوان داستانهای دینی در بارۀ اصل خلقت
جهان، انسانها و سرنوشت آنها بکار میبرد اقتباس شده و بمعنای معمولی آن
کلمۀ در انگلیسی بکار برده نشده است.
۲- نقل شده است که اهورا مزدا با کمک شش فرشته متحّد خود به نامهای بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفندمزد، خرداد و امرداد با اهریمن (شیطان) که منشأ بدی، شرارت و پلیدی بود جنگید و او را شکست داد. (یسنا، اهنود گاتها ۴ – ۲ : ۲۸)
۳- اوستا مرکب است از: ۱- گاتها ۲- یشتها یا سرودهای نیایشی که شامل شعائری مربوط به قبل از زرتشت است و مشابهتهائی با شعائری که در مذهب "ودا" شرح داده شده دارد. ۳- وندیداد یا ویدیوداد شامل احکام پاکی است که با نیروی بدی مقابله میکند. ۴- خرده اوستا، نسخۀ کوتاه تری از اوستا که مجموعهای از دعاهای معمولی است. ۵- سیروزه که مربوط به قبل از زرتشت است و اسامی ۳۰ خدا را که مسئول سی روز ماه میباشند در بر دارد. ۶- "گفتار" که در باره آخرت است و داستانهائی در باره روح بعد از مرگ در بر دارد. ۷- پنج نیایش که نیایشهائی در باره ستایش خداوند است . ۸- زند، تفسیر اوستا.
۴- مثلاً در دوران هحامنشی (۳۳۰ – ۵۵۹ قبل از میلاد) ماهیّت اصلی و اولیه یکتا پرستی این دین بر اثر نفوذ عقاید بومی چندگانه پرستی که در امپراطوری وجود داشت تغییر کرد. در نتیجه خدایان قدیم مجدداً در این دین وارد شد و این دین نیز یک طبیعت دوگانه پیدا کرد. دوگانگی آئین زرتشت مورد قبول زرتشتیان ارتدکس نیز میباشد. بعد از حملۀ اسکندر (۳۳۰ قبل از میلاد) ایران کم و بیش هلنیست شد و آئین زرتشت از بیتحرّک باز ایستاد. تقریباً در اواخر سلسلۀ ساسانیان (۲۴۷ قبل از میلاد تا ۲۲۴ میلادی)، این آئین تجدید گردید.
۵- یهود، مسیحیت و اسلام ادیان ابراهیمی یا خاندان ابراهیم خوانده میشوند زیرا خود را به ابراهیم نسبت میدهند.
۶- در زمان ظهور حضرت محمّد، یهودیان اکثراً در حجاز زندگی میکردند و به فعالیّتهای تجارتی مشغول بودند. مسیحیان در یمن، قسمت جنوب، سوریه در شمال و حرا در مشرق سکونت داشتند. امّا در مکه فقط معدودی مسیحی زندگی میکردند که در اصل از قبیلۀ قریش بودند.(قبایل محمّد).
۷- آئین کفار در عربستان بر اساس همزادگرائی و اعتقاد به ارواح بود و از این نظر با چند آئین غیرابراهیمی که در کتب مقدّس یهود ذکر شده بسیار شباهت داشتند. در این دین خدایان مذکّر و مؤنث پرستش میشد. از جمله نامهائی که از این خدایان در قرآن ذکر شده عبارتند از الله که در بین اعراب مکه به عنوان خدای بزرگتر معروف بود و خدایان مؤنث دیگری مانند الات (خدای خورشید)، العُزا (خدای ستارگان) و منات (خدای دارائی و ثروت). مقام و جایگاه این خدایان در کعبه واقع در مکه (یک معبد مقدّس عمومی که به روی تمام آئینها و ادیان باز بود) قرار داشت و کاهنان زن و مرد مسئول شعائر مربوطه بودند(آلفرد گونیلم، ۱۹۵۴، صفحات ۱۹- ۱).
۸ – بر طبق لوحه ۶، گیلگامش پیشنهاد ازدواج ایشتار، الهۀ عشق و باروری را رد نمود. ایشتار تصمیم گرفت انتقام بگیرد و گیلگامش را نابود کند و گاو نر بزرگ را مأمور کشتن او نمود، ولی تلاش او ناموفق ماند و گیلگامش در این نبرد برنده شد. در این اسطوره که اصل آکادی یا سامی دارد، ملکۀ اژدهای تاریکی، تیامات یا خدای پرنده "زو" علیه نینورتا، رهبر خدایان نور و نظم لوحهای سرنوشت جنگید. در نسخۀ بابلی، تیامات الهۀ بی نظمی است. مردوک او را شکست داده از وسط به دو نیم کرد. همچنین مردوک انسان را با خون خدای کینگو، متحّد و شوهر دوم تیامات آفرید.
۹- باین ترتیب سرش آسمان را ساخت، عقلش ماه را آفرید، خورشید از چشمهایش ظاهر شد، از شکمش هوا در جهان دمیده شد، ساق پایش زمین، دهانش طبقۀ "برهمن"، بازوهایش طبقۀ "راجانیا"، رانهایش طبقۀ "ویسیا" و پاهایش طبقۀ "سودرا" شد.
۱۰- زرتشتیها این دعا را به پیامبرشان نسبت میدهند و هنوز در بین آنها معمول است.
۱۱- برای اطلاعات بیشتر به کتاب "تساوی جنسی در تاریخ ایران" تألیف مینو درایه (سال ۲۰۰۶، صفحات ۱۰۰-۹۰ و ۲۰۵-۱۹۸) مراجعه شود.
۱۲- الخفاجی (متوفی به سال ۱۶۵۹) یک از بزرگان مکتب فقه شافعی است.
۱۳- سلسلۀ صفوی (۱۷۳۶- ۱۵۰۲) شاخۀ شیعۀ جعفری را در ایران گسترش داد. مؤسس این سلسلۀ ، شاه اسماعیل مدعی بود که از نوادگان امام موسی کاظم است و مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران قرار داد. ایرانیانی که قبلاً اکثراً سنی و پیرو مکتب حنفی بودند با زور مجبور به قبول مذهب شیعه شدند. دلیل اصلی یک چنین تغییر آئین عمومی این بود که یک دین حکومتی که با مذهب سنی حنفی عثمانی فرق داشته باشد تأسیس کنند. (درایه ، ۲۰۰۶).
۱۴- "عرفان و اختلاف عقیده : افکار اجتماعی- مذهبی در ایران دوران قاجار" تألیف "مونگل بیات" (دانشگاه سیراکوس ، ۱۹۸۲، ص۱۱۵) ، "زمینۀ تاریخی جنبش زنان در ایران"، سیما بهار ، ص ۱۷۱ و "زنان و انقلاب ایران" تألیف گیتی نشاط (وست ویو پرس، بولدر، کلرادو).
۱۵- "ماری شیل"، نقل از "حجاب و کلمات" تألیف میلانی، ص ۹۷.
۱۶- همانجا ص ۸۰.
۱۷- "سیاست و حرمسرا" تألیف خسرو معتضد و نیلوفر کسری.
۱۸- "حجاب و کلمات"، فرزانه میلانی، ص ۸۸.
۱۹- همانجا صص ۹۳ – ۹۲ .
۲۰- "سیاست و حرمسرا" معتضد و کسری، صص ۲۴۲ -۲۴۱.
۲۱- "حجاب و کلمات"، میلانی، ص ۹۴.
۲۲- همانجا ص ۸۸.
۲۳- همین مسئله را اکنون در باره زنان ایران میتوان عنوان نمود. مثلاً از دهۀ ۱۹۹۰ حرکت آزادی زن در یک طیف اخلاقی در ایران مطرح گردیده است (درایه، ۲۰۰۶، ص ۱۸۷).
۲۴- زنان رضاشاه عبارت بودند از: خانم تاج ماه، ملکۀ مادر تاج الملوک، ملکۀ توران و ملکه عصمت الملوک.
ترجمۀ آیات قرآن از سایت اینترنتی ذیل برگرفته شده است:
http://fa.wikibooks.org/wiki/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87_%D9%81%D8%A7...